نشر و توزیع آثار حجت الاسلام آزادبخت

این وبلاگ مختص به نشر و توزیع آثار مکتوب حجت الاسلام باقر آزادبخت -زید عزه- و دریافت نظرات خوانندگان آنها می باشد و هیچ فعالیت دیگری ندارد

نشر و توزیع آثار حجت الاسلام آزادبخت

این وبلاگ مختص به نشر و توزیع آثار مکتوب حجت الاسلام باقر آزادبخت -زید عزه- و دریافت نظرات خوانندگان آنها می باشد و هیچ فعالیت دیگری ندارد

نگاره ذیل، برشی از مقدمه کتاب سلم الاصول نوشته حجت الاسلام باقر آزادبخت می باشد.


... فالذی ظهر بما تقدم ان مسألة مقدمة الواجب لم تکن کمسألة اصولیة اصیلة فلم تکن علی حد غیرها من مسائل الاوامر کظهور صیغة افعل فی الوجوب و کیفیة ظهورها فیه و کدلالة الامر علی الفور او التراخی و غیرهما من مسائل الاوامر و من مسائل النواهی و غیرهما. فان هذه المسألة لم تتولد و لم تنشأ کما نشأت تلک. و هذا باب واسع یجب التنبه علیه. فلا یعبأ بإنکار من ینکر دور التاریخ أی تاریخ العلم و المسائل العلمیة لا تاریخ الاسلام- فی نفس العلم. فهذا اصول الفقه و هو علم عقلی او عقلائی- و تحلیلی و مع الوصف نحتاج فی معرفة بعض مسائله الی معرفته تاریخ تلک المسائل و انها کیف نشأت. و إلیک اصناف المسالة العلمیة حسب کیفیة انتشائها و ستری دور تاریخ العلم فی العلم.

 

اصناف مسائل اصول الفقه و دور الدراسة التاریخیة فی معرفتها و تمییز بعضها عن بعض

فالمسالة العلمیة و علی الاقل المسألة الاصولیة و التی تکون محور البحث هنا- قد تنشأ کمسألة اصلیة اقتضاها نفس العلم و موضوعه و هذا کأصل الامر و البحث عن معنا صیغته و مادته و ما یشبهه. ثم إذا توسع العلم بتقدّم المسائل تضلعا و غموضا قد تبدو هناک شبهات علی الافتراض کما یقتضیه التدریب التعلیمی او حقیقة من بعض من عرضت له الشبهة. و جواب بعض هذه الشبهات یؤدی بالعلم و مسائله الی جانب عمیق و یجلی زاویة مهمة من نفس المسألة و یحدد موضوع المسالة ما لم یکن مسبوقا. فهذا الجواب -علی انه تنبیه- سیصیر کمسألة هامة ذات اعتناء حیث یکشف عن جهة من جهات المسألة و هذا فیما اذا لم یوجب محمولا و حکما علی حده و الا فیصیر مسألة تامة و ان کانت جزئیة کفرع من فروع مسالة کلیة.

فالمسألة التی نشیر الیها هی فیما اذا نشأت من اخذ مبانی مسالة اخری و قیاس نتیجة هذه الاخیرة علی نفس تلک الاولی. فمثلا و هذا علی الافتراض- یقول القائل لو ثبتت قاعدة الملازمة فکیف تکون مقدمة الواجب؟ هل هی واجبة بحکم الشرع ام غیر واجبة؟ و ما معنی عدم ایجابها الشرعی؟ فالسائل اخذ بقاعدة الملازمة و هی کمبنی لبعض المسائل الاصولیة عند جمع منهم ثم سأل عن لازمها الآخر بتطبیق القاعدة علی مقدمة الواجب. فهذا الاخذ و القیاس و التطبیق یکشف عن معنی القاعدة اکثر فأکثر و یجلیها.

و المثال الواقع من هذه المسالة کمسألة تعدد الثواب و العقاب علی الواجب الغیری امتثالا و تخلفا فانها و ان علم الباحثون جمیعا انها لم تکن مسالة اصولیة بل کلامیة تتکفل البحث عن ثبوت الثواب و العقاب الا انها کإختبار عن صحة ما أختاروه فی معنی الواجب الغیری و کیفیة وجوبه فهی تحدد زوایا تلک المسالة الکلیة و لیست کفرع اصولی منها بحیث تعتبر نفسها مسألة اصولیة مختلفة الحکم و الفائدة عن اصلها الکلی. و المثال الآخر لهذا القسم من المسائل المتولدة من الشبهات هو المسلک المختار قبال شبهة ابن قبة. فإنها لم توجب -ظاهریا- ثبوت محمول ینفع فی علم الفقه فیکون کمحمول اصولی لموضوعه لکنه ینفع فی تنقیح معنی التعبد بالظن و موقعه بل یحدد موقع اصول الفقه و التفقه. و ما اعظمه من فائدة. و معلوم ان هذا القسم من المسائل تقع موقع فلسفة الاصول حسب الاصطلاح الحدیث فی الآونة الأخیرة و ان استذکرناها خلال البحث الاصولی اجمالا و استخداما لذلک البحث. و معلوم ان هذا القسم لا ینبغی الفحص عن وجود فائدة له کالفائدة التی ذکرت لموضوع العلم حیث انه لم یکن من مسائل العلم حقیقة فتوخی فائدة له خطأ البتة.

ثم جواب بعض تلک الشبهات الآخر یؤدی الی التأکید علی نفس المسألة و اطلاقها. و ذلک فیما اذا کانت الشبهة تجر المسألة الی التفصیل. فإذا اجتمع القوم علی رفض تلک الشبهة یصیر ردهم و جوابهم کبحث مسطور فی الکتب حتی لن یعود الیه احد بعد ذلک. فیکون مسألة توکیدیة و رفضیة للتفصیل و معلوم انه لا بد من استعراض التفصیل اولا و تحدید القسم المستنکر منهما ثم رفض الانکار بالاخذ باطلاق دلیل الموضوع الکلی. فعملهم کسلب سلب و لیس اثباتا من جدید حتی یعتبر کمسألة اصلیة اثبتت و اقتضاها موضوع العلم و تختلف عن تلک الکلیة فیبحث عن فائدته الخاصة و ثمرته الممتازة عن تلک الکلیة. بل هو محاولة سلبیة حقیقة و ردّ للشبهة و توکید علی اطلاق اصل المسألة و فائدتها تحدید موضوع اصل المسألة و مزید معرفته. فاعتبارها کمسألة اخترعها القوم ثم التماس الثمرة -واقعیة لا تصوریة فحسب فان التصور ممکن علی کل حال- لصیانة عملهم عن اللغویة اهمال لتاریخ المسالة و اعفاء للتصنیف بین مسائل العلم.

 و الواقع من هذا القسم هو بعض تنبیهات الاستصحاب و لنعم ما صنع الشیخ مرتضی الانصاری حیث سماها بالتنبیهات دون المسائل- کمسالة الاستصحاب التعلیقی. فالاستصحاب کان قبل صاحب الریاض مطلقا غیر مقسّم من هذه الجهة حتی واجه هو قده- مشکلة فانتبه الی انه قد یکون تعلیقیا غیر تنجیزی و نبّه علی ان التعلیقی منه لا تکون معتبرة ثم جاء غیره فردّ علیه تفصیله و اکد علی اطلاق مسالة الاستصحاب و رفض الاستفصال. فالمنکر لا یواخذ بلزوم ارائة الفائدة لرفضه قسما من المسالة و الرادّ علیه و الرافض للتفصیل لا یطالب بفائدة تخص بالقسم المنازع فیه. و من العجیب انه تغافل بعض الناس عن هذا الصنف من المسالة الاصولیة فناقش علم الاصول و علمائه و استحقر نتائج محاولاتهم حیث لم یکن هذا القسم مما یترتب علیه فائدة تخص به.

ثم القسم الثالث من هذه الشبهات مسائل اختارها مذاهب اخر علی اساس خاص مناسب لما تفردوا بها و واختلفنا عنهم فیها. فهذه تطرح فی اصولنا و یبحث عنها للرد علیها و رفضا فهی تکون کمسائل سلبیة دائما فلا ینبغی الفحص عن ثمرة لها واقعة فی مذهبنا و ان امکن تصور الثمرة او توفرت مصادیق لها فی تلک المذاهب. و هذا کمسألة القیاس و کمسألة الاستحسان و غیرهما. فانه لا یسع احدا ان ینکر کونهما اصولیتین حتی حسب الاصول الشیعی و ان لم یقبلهما اصولی شیعی. فهذا القسم ایضا لا مناقشة لاحد فی کونها اصولیة مع انها کردّ للشبهة و سلب للحمل. فهذه الاقسام الثلاثة مع القسم الاصولی الاصیل تشکل الاصناف الاربعة للمسألة الاصولیة حسب تاریخ بدؤها و کیفیة نشؤها.

ثم ان مقدمة الواجب تختلف عن جمیع ما مر. و ذلک حیث تری فی تضاعیف الکتاب ان الاصولیون اول ما بحثوا عنها بحثوا لِما استشعروا ...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۸
کاربر بیان

این یادداشت، در اصل مناقشه ای بر نظر پر تکرار برخی فضلای جوان حوزه بوده و به همان شکل بازنشر می گردد

اشارات و تنبیهات؛قرائتی اصولی از مبنای مدیر محترم موسسه فقاهت و تمدن سازی در تحول علم اصول و پیرایش زوائد آن

تنبیه؛ نکته ای در باب نگاه اصولی ایشان، از آغاز ذهن نگارنده را مشغول ساخته بود تا اینکه تصمیم گرفتم آن را با خوانندگان گرامی در میان بگذارم. بنده در برخی بحث های آزاد خود در باب هویت شناسی علم اصول، برخی نظرات ایشان را پس از نظرات شیخ اعظم(ره) و محقق اصفهانی(ره) و علامه طباطبایی(ره) و شهید مطهری(ره) و شهید صدر(ره) و آیت الله صادق لاریجانی(زیدعزه) مطرح کرده و پس از تبیین جدی آنها، به نقد آن نظرات پرداخته ام. این نکته نیز یکی از همان تحلیل هایی است که در باب نگاه و رویه اصولی مدیر محترم به حاضرین در بحث قواعد فقهیه ام عرض کرده ام، و اینک آن را به خدمتتان معروض می دارم.

اشاره؛ ایشان در باب نصاب لازم برای طرح مسائل در اصول فقه، دو پیش فرض را قائل هستند ؛ یکم اینکه این مسائل دارای خاستگاه و منشأ نیاز باشند و دوم اینکه کارآمدی این مساله در مورد منشأ نیاز آن پذیرفته شده باشد. بنابراین مسائل و حتی فروع جزئی مسائل کلان(مثل استصحاب تعلیقی در مساله استصحاب) را به خاطر اینکه خاستگاه های آنها به یک ثمره کلان و جدی منتهی نشده است ، شایسته طرح در علم اصول نمی دانند. دلیل این سخن ما خرده گیری های فراوان ایشان بر مسائلی است که در نظرشان غلط بوده و یا ثمره ای مهم و قطعی عند الکل بر آنها مترتب نمی باشد. بنابراین به واقع ایشان انتظار دارند هر مساله پیش از اینکه در متن علم اصول طرح و بررسی گردد، هم صحت و درستی اش احراز شود و هم کارآمدی کلان آن به چشم بخورد.

اشاره ؛ با این تقریر، معلوم است که این نگاه قدری برای همه ما طلبه ها آشنا می باشد.آری؛ این همان نظر خاص صاحب قوانین است. رویه نگارنده بر این است که رگ و ریشه های بحث های مشابه را به سرعت پیدا کنم. در این مورد نیز باید دانست که محقق قمی می گوید که اصول فقه، به دنبال بحث از احوال ادله اربعه بما هی ادله است(نقل ما از شیخ مرتضی انصاری؛فرائد الاصول ج 3 ص 17). یعنی پیش از ورود به متن اصول باید دلیلیت این ادله ثابت شود. وانگهی مدیر محترم موسسه، از اعتبار این شرط در عناوین کلی ادله فراتر رفته و لازم می دانند که حتی فروع و مصادیق «دلیل» از «لا دلیل» تمییز داده شوند و فقط دلیل ها را مطرح کنیم(گواه این سخن، اصرار ایشان بر حذف برخی فروع استصحاب و مباحث اوامر است). بلکه ایشان به این مقدار نیز اکتفاء نکرده و دلیل های ناکارآمد یا کم ثمر را هم نفی می کنند.( نسبت میان کارآمدی و درستی خصوص مطلق است). پس ایشان موضوع علم اصول و موضوع مسائل آن را از صاحب قوانین نیز اخص [تر] گرفته اند .

اشاره؛ در پاسخ به این رویه همان سخن مرحوم مظفر در باب موضوع اصول فقه(اصول الفقه-طبع اسماعیلیان ج 2 صص12-9) را یادآوری می کنم. ایشان فرمودند که همین که یک بحث صلاحیت طرح در اصول را داشته باشد کفایت می کند: و النتیجة أن الموضوع الذی یبحث عنه فی هذا المقصد هو کل شی‏ء یصلح أن یدعى أنه دلیل و حجة. فیعمم البحث کل ما یقال إنه حجة فیدخل فیه البحث عن حجیة خبر الواحد و الظواهر و الشهرة و الإجماع المنقول و القیاس و الاستحسان و نحو ذلک بالإضافة إلى البحث عن أصل الکتاب و السنة و الإجماع و العقل. فما ثبت أنه حجة من هذه الأمور أخذنا به و ما لم یثبت طرحناه(اصول الفقه طبع اسماعیلیان، ج 2 ص 11)

تنبیه ؛ البته این سخن به این معنا نیست که به هر احتمال بدوی اهمیت دهیم و اصول را شامل هر امر محتمل الحجیة در بادئ الرأی بدانیم( که بالتبع اصول بی در و پیکر و بالتبع آماسیده شود).

اشاره؛ با توجه به دو طرف افراط و تفریط، بدیهی است که پروسه ورود یک مساله به پیکره دانش به معیار و ضابطه و مراحلی نیاز دارد. مطابق آنچه گذشت روشن می شود که منطقا معیار و ترتیب آن مراحل از این قرار است که اصول به موضوعات و فروعاتی می پردازد که محققین بر اثر تتبع برای آن فایده ای کشف کرده اند.(همان رویه تاریخی که استاد علی‌دوست تبیین کرده بودند). طبعا اگر این محققین بتوانند نظر خود را ثابت کنند آنگاه احتمالی جدی در حجیت و کارآمدی آن قاعده جریان می گیرد و از آن به بعد می توان آن را در بحث های اصولی وارد کرد. بنابراین اگر حجیت و کارآمدی آن حجت، قائل داشته باشند و نزد عده ای پذیرفته شده باشند، همین حد برای صلاحیت طرح مساله در دانش اصول کفایت می کند.

تنبیه؛ چرا که اگر فرض را بر خلف گذاشته و این معیار را نفی کنیم و همان نگاه مضیق را إعمال کنیم آنگاه اندراج نظرات اختلافی در اصول ناروا خواهد بود. از طرف دیگر نیز آن مواردی را که ایشان رد کرده اند بالاخره یک قائلینی دارند.

اشاره؛ جالب آنکه ایشان مسائل مسلم و اختلاف ناپذیری مانند حجیت خبر واحد را نیز شایسته پردازش جدی در اصول نمی دانند. در این صورت اصول خالی از اختلاف و خالی از مسلمات، بیش از چهار پنج صفحه نخواهد بود. آیا این اصولی که به حد یک جزوه هم نمی رسد همان اصول مطلوب و نظام ساز است؟

اشاره؛ آری صد البته اگر ایشان یا هر پژوهشگر دیگری در هنگام تتبع به یک سری موارد برخورد نمود که بسیار کارگشا بوده و گمان کرد که حضورشان در اصول فقه ضروری است اما کسی به آنها نپرداخته است، می تواند آنها را در قالب نظریه(که شامل طرح مساله، ضرورت، فوائد، پیش فرضها، ادله، نتایج، فروع و تطبیقات) بیاورد و طرح کند. التزام به این روش و منهج است که به جهت دهی به اصول فقه و رشد دادن آن می انجامد.

تنبیه؛ اگر ما حجیت و کارآمدی را آنهم وقتی که نزد همه مسلم انگاشته شوند، شرط طرح مسائل بدانیم، آنگاه خود همین نظریات ایشان نیز به علت نپذیرفتن بسیاری از آقایان شایستگی درج در متن اصول فقه را نخواهد داشت.

تنبیه و اشاره ؛ اینها همه غیر از این است که برخی از مسائل اصول صرفا در مقام جواب به شبهات برخی از عالمان مطرح شده اند. بنابراین این دسته از مسائل اصولی با رویکردی ایجابی وارد اصول نشده اند بلکه در مقام رد شبهه و اشکال دیگران طرح شده اند و از این جهت از آغاز نیز جز نزد منکرین و شبهه کنندگان، ثمره ای عملی نداشته اند. این گونه مسائل اساسا ماهیتی ایجابی ندارند تا بتوان آنها را مساله قلمداد نمود، هر چند به عنوان تنبیه و فرع قابل طرح می باشند و این امر در علوم رویه ای طبیعی به شمار می رود. برخی تنبیهات استصحاب اینگونه اند. به نظر قاصر ما مساله استصحاب تعلیقی و مقدمه واجب که در سخنان ایشان مطرح شده اند- از این دست اند. بنابراین نکاتی که نسبت به شرایط طرح مساله در اصول گفته شد شامل این گونه موارد نمی شود. مواردی اینچنینی یا باید در مبادی قرار گیرند-مانند مقدمه واجب- و یا در حد همان فروع باقی بمانند -مانند استصحاب تعلیقی-.

تنبیه؛ اینها همه مربوط به گستره علم اصول- فی حد نفسه- بود اما بحث متون آموزشی این رشته مساله دیگری است و اقتضائات خاص خودش را دارد. ما نیز که می گوییم موضوع علم اصول گسترده است نمی گوییم که هر چیزی را باید در متون آموزشی آورد. متن آموزشی حساب خاص خود را دارد. به هر روی بنده با توجه به نظر خاص خود در باب تاریخ علم، رویه دیگری را در باب تحول علم مطلوب می دانم.

باقرآزادبخت

16 آبانماه 1395

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۰
کاربر بیان