ضرورت آگاهی تاریخی و تاثیر آن در فهم مسائل علمی (بُرشی از کتاب «نقش تاریخ فقه»)
فصل سوم: تفسیر کردن نظریات علمی بر پایه تاریخ مساله
گفتار یکم: تاثیر دانش تاریخ در سرنوشت مسائل علمی رشتهها
پیش از ورود به بحث مناسب است که مراد از تاریخ را در این نوشتار روشن سازیم. واژه تاریخ در اینجا میتواند دو معنا داشته باشد. نخست حوادث و قضایایی که به نحوی از انحاء در پیدایش منابع استنباط فقهی دخیل بوده و زمینه ساز نزول آیه یا صدور روایت یا تقریر یا سنت معصومین(ع) بوده و یا منابع مزبور در ظرف آن امور صادر شده اند به طوری که آن قضایای تاریخی به عنوان ظرف و قرینه منابع فقهی قلمداد میگردند. معنای دوم از تاریخ در اینجا همان تاریخ علم است که عبارت است از قضایا و وقایعی که موجب حدوث و رشد و تحول در متن مسائل علمی و فقهی و اصولی، نه منابع آنها، شده اند. بنابراین تاریخ در کاربرد نخست عبارت است از اموری عینی که در صدور و تحقق امور عینی دیگری، که عبارتند از منابع استنباط[1]، نقش داشته و یا در ظرف صدور آنها حضور داشته اند و به عنوان قرینه در تفسیر منابع مذکور به کار می ایند. چنانکه تاریخ در کاربرد دوم خود عبارت است از اموری عینی[2] که در حدوث، رشد و تحول مسائل علمی نقش داشته و یا در ظرف این تحولات حاضر بوده اند. از آنجا که عمده مباحث تاریخی استرآبادی در نفی علم اصول و درایه و برخی مسائل فقهی معطوف به کار برد دوم است، آنچه که محور بحثهای این کتاب قرار گرفته همین معنا از تاریخ میباشد و از این به بعد هر وقت کلمه تاریخ را به کار میبریم صرفا تاریخ علم را قصد میکنیم. البته استرآبادی غیر از تاریخ علم، از مباحث تاریخ مطلق نیز در استنباطات علمی خود بهره گرفته است[3].
اکنون که روشن گردید موضوع بحث در این کتاب تاریخ علم است و نه مطلق تاریخ مناسب است برخی سخنان پیرامون فوائد مطالعه تاریخ فقه و ضرورت آن را از نظر بگذرانیم. به این سخنان توجه کنید:
- برای پژوهش در تاریخ فقه فواید علمی انبوهی ذکر شده است. مانند: الف- اطلاع بر اسالیب فقهی که فقهاء بر طبق آن سیر کرده اند و مایه تنوع مناهج و مسالک استنباطی ایشان شده است. چرا که بی شک فقه با همه روشهای مختلف خود هدف واحدی را دنبال میکند و تفاوتها تنها در روشهایی است که که برای رسیدن به آن هدف واحد پیگیری میشود. ب- شناخت عواملی که در پیشرفت و تطور علم نقش داشته اند. ج- آگاهی بر اسبابی که مانع تحول جریان فقهی شده اند؛ مانند ظهور اخباری گری نزد شیعه در قرن یازدهم و دوازدهم و مانند بسته شدن باب اجتهاد نزد اهل سنت در اواسط قرن هفتم. جز اینکه موانع حرکت گروه نخست دیری نپایید تا آنکه به وسیله کوشش بزرگان فقهایشان از میان رفت اما آثار سلبی عامل دوم نزد اهل سنت تا امروز بر پا مانده است[4].
- پژوهشگر تاریخ علم هنگامی که به مراحل تکمیلی در رشتههای مختلف میرسد واقعیتی را به خوبی در مییابد و آن اینکه بحث و فهم عمیق علوم از پژوهش در تاریخ علم جدا ناشدنی است. چرا که با تاریخ پژوهی علوم است که میتوان بر اسرار و گوشههای پنهان علوم آگاهی یافت. تشریع و فقه اسلامی نیز مانند دیگر علوم از این قاعده مستثنی نیست[5].
- بدون شک دانستن تاریخ پیدایش و تحوّل هر علم در درک مسائل آن علم نقش بسزایی دارد و هنگامی میتوان سیر تطوّر یک علم را بررسی کرد که از آثار و شیوة کار علمی دانشمندان در آن رشته آگاهی داشت. بنابراین، تحقیق و تتبّع در تاریخ فقه و فقها و به تبع آن آشنایی با تاریخ اصول فقه و دانشمندان این علم برای درک بهتر این دانشها امری ضروری است[6].
- علم به چگونگى ادوار فقه را فوائدى زیاد مىباشد، که در طى مباحث آن ممکن است وقوف و توجه بدانها به هم رسد، برخى از آن فوائد، در این موضع، بطور اشاره، یاد مىگردد: 1- علم اجمالى بتکالیف و احکام. 2- علم تفصیلى به مناسبات صدورى احکام 3- آگاه شدن از چگونگى تحقق یا عدم تحقق اجماع 4- اطلاع یافتن از طرز تفقه در دورههاى اولیۀ اسلام.5- علم به مذاهب اصلى و مهم فقهى و زمان حدوث و معرفت مؤسس و زعیم آنها 6- توجه به جهاتى چند که در مقام تعدیل و ترجیح اقوال مختلف سودمند مىباشد[7].
- تردیدی وجود ندارد که تاریخ فقه مفید و سودمند است. چرا که آگاهی از تلاشهای عالمان و تدرج عقول نورانی شان در مسیر رشد زمینه ساز رسیدن به حقیقت است. پر واشح است که هر عصری از اعصار تاریخ، شخصیت و نمادهای خاص خودش را دارد و هیچ شخص یا گروهی نمیتواند در فضای خلاء و بریده از زمینههای طبیعی و اجتماعی پیرامونش کاری را انجام دهد یا درکی از واقعیت و خود داشته باشد. بنابراین خواه ناخواه نشانههای محیطی در اقوال و افعال آن شخص و اشخاص نمود مییابد. نتیجه طبیعی این حقیقت این است که پژوهش تاریخ فقه وسائل و ادوات لازم را برای تحلیل اندیشههای فقیهان و سخنان راویان و پی بردن به اسباب و عوامل واقعی آنها در اختیار ما قرار میدهد. این امر باعث میگردد تا سره را از ناسره و بیرونی را از بومی باز شناسیم[8].
اگر چه سخنان بالا هر کدام دارای نکات و محسناتی است اما به نظر میرسد که دو کلام اخیر جامعتر و دارای بیانی دقیقتر هستند. به واقع صاحبان این سخنان با بیان دقیق خود مخاطب را قانع میکنند که اساسا بی اطلاع از تاریخ فقه نمیتوان به دل فقه زده و به خیال خود مشغول استنباط شد. از این در دو نمونه اخیر وقایع تاریخی علم را در هویت آن دخیل دانسته و درک واقعی از مراد و جهت گیری مسائل آن را متوقف بر درک تبار و تاریخ آن مسائل میداند.
با توجه به نکاتی که در این گفتار گذشت، ما نیز همین دیدگاه را پیرامون سهم تاریخ علم در درک هویت علم و مسائل آن داشته و برای آن نقشی فراتر از تبیین ملامح اجتهادی و یا نکات اضافی و غیر ضروری قائل میباشیم. در متن کتاب خواهید دید که استرآبادی نیز با التزام به همین اصل، در این باب دیدگاه وسیع و متنوعی را دارد. به واقع چنان که برخی از محققین نیز گفته اند، استرآبادی دیدگاه انتقادی خود را بر تاریخ علم بنیان گذاشته و دریافته که هیچ ابزار کارآمدی بهتر از تاریخ نمیتواند نظر عمومی شیعه را به خود جلب کرده و آنان را با قرائت متفاوت خود همراه سازد. به واقع استرآبادی با بررسیهای تاریخی توانسته که اصالت را از علم اصول سلب کند و فقه را بی نیاز از آن جلوه دهد[9]. در گفتار بعدی پیرامون تاثیر تاریخ علم در تفسیر تاریخی مسائل علمی به تفصیل سخن خواهیم گفت.
[1]. بر اهل دقت پوشیده نیست که منابع استنباط اموری متشخص و عینی میباشند و دست کم آنجا که مورد استفاده مستنبطین قرار میگیرند به عنوان پدیدههایی ثابت و عینی مورد مطالعه ایشان قرار میگیند و ایشان خود را موظف به تحلیل ثانوی ابعاد منابع مزبور و لوازم آن میدانند نه این که با آن منابع به عنوان قضایایی علمی برخورد کرده و بخواهند با استنباطات خود قضایای دیگری را، که مسانخ و هم ردیف قضایای مذکور در منابع خواهد بود، از آن منابع استخراج کرده و بر گستره آنها افزوده و آنها را توسعه دهند.
[2]. پوشیده نیست که در بررسیهای تاریخ علم، حتی مسائل، سخنان و نظریههای علمی که موجب تغییر مسیر تاریخ علم شده اند از آن جهت که پدیدهای زمانمند بوده و در برههای از تاریخ رخ داده و موجب تغییراتی شده اند، مورد مطالعه قرار میگیرند. از همین رو این مسائل ذهنی در زمره امور عینی و شواهد تاریخی قرار دارند.
[3]. الفوائد المدنیة ص 367.
[4]. تاریخ الفقه الاسلامی و ادواره ص 8.
[5]. تاریخ الفقه الاسلامی و ادواره ص 11.
[6]. تاریخ فقه و فقها ص 8.
[7]. ادوار فقه (شهابی) ج 1 صص 42-41.
[8]. تاریخ الفقه الجعفری مقدمه محمد جواد المغنیة ص 8.
[9]. مرحوم شهید محمدباقر صدر(ره) در این باره مینویسد: «و لعلّ أنجح الأسالیب التی اتّخذها المحدِّث الأسترآبادی و أصحابه لإثارة الرأی العام الشیعی ضدّ علم الاصول هو استغلال حداثة علم الاصول لضربه، فهو علم لم ینشأ فی النطاق الإمامی إلّا بعد الغَیبة، و هذا یعنی أنّ أصحاب الأئمّة و فقهاء مدرستهم مضوا بدون علم اصول، و لم یکونوا بحاجةٍ إلیه. و ما دام فقهاء تلامذة الأئمّة- من قبیل زرارة بن أعین و محمد بن مسلم و محمد بن أبی عمیر و یونس بن عبد الرحمن و غیرهم- کانوا فی غنىً عن علم الاصول فی فقههم فلا ضرورة للتورّط فی ما لم یتورّطوا فیه، و لا معنى للقول بتوقّف الاستنباط و الفقه على علم الاصول». المعالم الجدیدة للأصول ج 1 ص 101.